دو چراغ نقره‌ای رنگ اتاقم
-چون ثریا-
رهنمای ناخدایان و ملائک شده‌اند
بعد از آن راه دراز
که از آن میکده‌ی هفت سمای ملکوت
دو ملک چند پری
با همه سرمستی
می‌نشینند به این دیر خراباتی من
می‌برند از سر من هوش و حواس
می‌زنند بر تن من تیر خلاص
می‌نشانند به تخت
روح سرمست و پر از عشقم را
می‌شود گیسوشان بازیچه‌ی باد
باد بازیچه‌ی بال و پر پروازیشان
می‌گشایند دری
-به شقایق سوگند-
که درختان همه در تعظیم‌اند
گرگ‌ها جملگی در خدمت آهو هستند
کبک و قمری و کلاغ
یا که شاهین و چنار
و اقاقیّ و علف
همه در یک سطح‌اند
-به شقایق سوگند-
که در آنجا همه احساس مرا می‌فهمند
همه ادراک مرا آگاهند
همه از شادی من خشنودند
همه در ناله‌ی من گریانند
همه در وحشت من سیمرغ‌اند
همه در لذت من شیرینند
آری،
همه در خدمت من می‌گردند


بعد چندی که ز مستیّ شراب ملکوتم بگذشت
می‌برند این پریان تخت مرا سوی همان خانه‌ی اندوه زمان
می‌گذارند مرا روی زمین
می‌گشایند دو بال ازلی
می‌روند اوج سماء
می‌روند سمت خدا
و من و بغض و گلو
با هم‌آغوشی تنهایی صبح
می‌شویم هم‌دل و درد و صدا


به همان جام شقایق سوگند
و به پرواز پر پروانه
من از این قافله مستثنایم !